انرژی
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۰۸ ب.ظ
دلنوشته های من! - انرژیزنگ زده میگه خیلی رنجور شدی! میگم چطور؟ میگه از وبت غم می باره.
منو میشناسه. خیلی ساله.
میگم این طور نیست. اما یادم به غم هام میفته! اون هی راهکار ارائه میده (خانم فوق لیسانس مشاوره دوست عزیز و ناب و ناز و قدیمی ام!) و من هی میگم نه این راهش نیست. به نظر خودم که نوشتن اینجا یکی از بهترین راه هاست.
میخندم و بهش میگم خودم یکی از خوانندگان پر و پا قرص وبلاگمم!
بعد میام از دوستام می پرسم که وبم چه حسی براتون ایجاد میکنه!
وای فاطیما بهم گفت مث یه پنجره اس که یه نسیم ازش می وزه توی صورتت. انگار که نشستم با دوستم به گپ! با یه فنجون چای.
گفت انگار که حرفهای خودمه. خیلی حس خوبی بود.
یه سری دوستای دیگه ام گفتن نه غمبار نیست.
چی بگم! البته که نرگس من رو چندین ساله میشناسه فک کن از زمان دانشجوئی!
درست میگه. اما راه دیگه ای ندارم.
۹۲/۰۳/۰۶