یکی شدن
گفت تو رو خدا راست میگی؟
گفتم آره... دو آتیشه دو آتیشه.
گفت پس چرا تو این مدت هیچی بروز نداده بودی؟
گفتم لابد نشانه هاش بوده دقت نکردی :)
ظرفها رو با هم شستیم! حین کار بهش گفتم حتی اون موقع که شوهرت یکی از شعارهای فتنه رو گفت (از زبون معترض ها) قلب من تیر کشید. درد گرفت.
گفت تا این حد؟ گفتم آررررره.
سر سفره هم گفتم همسرم هم دو آتیشه اس اما بروز نمیده یعنی اهل کل کل نیست.
خلاصه اینکه صاف و پوست کنده گفتم ما دو خانواده به لحاظ س ی ا س ی کاملا مخالف همدیگه ایم.
با خودم فکر کردم چهار سال از ارتباط خانوادگی ما میگذره! و با این ن ن ن ن ن همه تفاوت افکار و عقاید؛ باز هم برای حفظ وحدت ارتباط همچنان پابرجاست.
پی نوشت1 : من و همسرم از اول به دیدگاه اونها کاملا واقف بودیم.
پی نوشت2 : برای اون کسانی که فکر میکنن ماها فقط نگاه ستیزه جویانه داریم.
پی نوشت3 : عنوانش باید وحدت می بود؛ اما گفتم شاید مخاطب رو بپرونه.