جان من
سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۴۵ ق.ظ
دلنوشته های من! - جان منجان من
بیا و بزرگی کن دست از سر ما بردار. ترحمت حالم را به هم می ریزد.
حرف های عارفانه ات بدتر تر.
جان من
بیا و در لحظاتی که پیش همیم ساکت باش. هی از این شاخه به آن شاخه نپر. هی حرف نزن. هی ...
باور کن این نگاه از بالا به پائینت دیوانه ام میکند.
تو خوبی! خیلی خوبی. اما همه حرفها را نباید به همه زد! عاقا جان من توی وادی شما نیستم. یک کلام.
تازه گوشت را که جلو بیاوری خواهم گفتت که به لحاظ سیا**سی هم مثل هم نمی اندیشیم. پس بیا و رهایم کن! میشود عایااااااااااااااااااااا ؟
۹۳/۰۲/۰۲