بوی عود می آید

بوی زیارت

بوی عود می آید

بوی زیارت

بوی عود می آید

بوی عود می آمد. مست شدم.
به هوای عید؛ برگشتم. و برای مدتی ماندم... فقط برای مدتی کوتاه.

اولین وبلاگم
http://mohammadein.blogfa.com/

وبلاگ دومم
http://delneviseham.blogfa.com/

آخرین مطالب

  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۳ س ب

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۴ امن

۵ مطلب با موضوع «عروة الوثقی :: قرآن» ثبت شده است

قبل تر ها خواندم که فرموده اند معصومین(نقل به مضمون)


تو کار نیک را در خفا انجام بده

مثل زنبوری که عسل تولید میکند.


و نگران نباش 

بقیه اش با خدا.



و این چند روزه عجیب چشیده ام. 

انجامش با من بود

من که نه


واقعیتش را بخواهید از اول تا آخرش خدا بوده

و هر وقت اراده کند میتواند اجازه ندهد قلم و نفس و نگاهم کار کنند.


پس انجامش هم با اجازه خودش بود.

و الان من از قلب آسیا مرتبط شده ام با شمال اروپا. 

آنها عسل میخواستند... 

وقتی یک حدیث را با دل و جان می چشی

هیچ حسی جز گرمای زیر پوستی نیست که می آید میدود و دلت را آرام میکند.


یک شادی وصف ناپذیر...

این روزها واقعا خدای ما بسیار از ما میزبانی کرده...

وقتی آن خانم چادر را انتخاب کردند و گفتند توی نمایشگاه شما همه راحت با چادر خرید میکردند


وقتی آن دختر خانم با آن حجاب خاصش کلی قربان صدقه ام رفته بخاطر کانالم.

وقتی آن خانم سراغ لینک کانال را میگیرد


اینها شکر دارد... میفهمی؟


و فکر میکنم سجده هایت کافی نیست.

تو باید شاکر باشی...

حتما راهش را نشانت میدهند...


مامان محمدین
۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۳ ۰ نظر

گاهی وقت ها خودت می کشی و می بری هر جا که میخواهی.


ماجرای 13 آبان امسال برای ما خیلی زیبا بود.


یک نوع هدایت زیبا داخلش بود... اصلا آن روز خیلی خاص بود.


نشستم روی نیمکت. سرمای هوا دویده بود زیر پوستم. میوه ها را دادم دست پسرها. خرمای برداشتم و همانطور نشُسته! خوردم!!!


از همان دور که می آمدیم این سمت دیدمش.... نشسته بود. و داشت کتاب محبوب را میخواند. اما نمیخواند... میخورد...

انگار در دنیای بود که ما نبودیم. خواستم شریک دنیایش شوم.


به بهانه گروه تلاوت تلگرام! جرات کردم...


و شد سپیده جان ! ما...


امید که بماند این ارتباط... ارتباطی که بی شک به قول او ... "خدا جان" ...  رقم زده بودش...


شعرهایش را می خوانم ... و چشم هایم را می بندم... او همان سمیه ده دوازده سال پیش است.


خوش به حالش.


حالا صندلی ای که روی آن آشنا شدیم برایم یک مکان خاص است... خیلی دوستش دارم.


حالا منتظرم ببینم خدا جان چه میخواسته در این دوستی! چه طرحی ریخته.... تا بازی اش کنیم...


سپیده های زیادی هستند که باید با آنها بود.... و لابد سهم ما برای این با هم بودن صفحه های تلاوت روزانه مان است فعلا.


باشد که دیداری تازه شود.... و صحبت ها شود.... البته بدون حضور دوقلووووووووووهاااااااااااااااااااا !



مامان محمدین
۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۳ ۱ نظر

یه چند شب هست که فکرم درگیره.

درگیر یک سری دوست صمیمی. که علت دوستیشون دین بود.


همه از وزیر وکیل های دربار بودن.

اولش نور دین رو تو دلشون حس کردن. کم کم دیدن نمیتونن کتمانش کنن.

برای پادشاه و درباریان گفتن... و برای مردم.


و از قبل هم برنامه ریزی کردن. یه غار خاص رو در نظر گرفتن. و تصمیم گرفتن که اگه کسی به حرفشون گوش نکرد اقلا ایمان خودشون رو بردارن و برن به یک زندگی بدوی.... از یک ناز و نعمت آنچنانی ؛ دست کشیدن . فقط به خاطر ایمان و دین شون.


بعد از نظر مفسرها مردم سه دسته هستن: 1 کسانی که وقتی گناهی می بینن.... با اهل گناه همراهی میکنن 2 کسانی که وقتی گناهی میبینن سعی میکنن ایمان خودشون رو حفظ کنن. 3 کسانی که وقتی گناه میبینن نمیتونن سکوت کنن. و از درد جامعه ؛ درد میکشن.


خوب اصحاب کهف جزء دسته سوم هستن.

و البته در روایات اومده که اصحاب کهف از یاران امام مهدی (عج) هستن.


میدونین که از اونها در قرآن به جوانمردان یاد شده. کسانی که دل و روح شون جوان هست؛ نه واقعا به صورت سن و سال جوان باشن.


و میدونین که اگه ده آیه اول این سوره رو حفظ کنین از فتنه های آخرالزمان حفظ میشین.


فکر میکنین علتش چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


یاران غار ما کیا هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


باز هم میگیم اللهم عجل لولیک الفرج عایا؟؟؟

مامان محمدین
۰۹ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۳ ۲ نظر

پیشنهاد: اگر لاغر هم هستید این پست را بخوانید! شاید شما هم چاق بودید!!!


تپل شده بود حسابی. سخت بود که راه بیاید. سخت بود که بنشیند. تقریبا هر کاری که خودش دوست داشت خوب بود و بقیه کارها برایش سخت.

دستش را گرفتم و بردمش در محضر طبیب. به طبیب گفتم هر چه که میبایست.

اشک ریختم و دست تپل خان را سپردم به دست طبیب. گفتم هر کاری لازم است انجام دهید بی زحمت. گفتم نخوردن های این چند روزه تاثیری نداشته! حتی شاید اثر عکس هم داشته.

گفتم خودش را لاغر می بیند! شاید هم چاقی اش را دوست دارد. در هر حال کاری از دست من بر نمی آید.


سرم را پائین انداختم.

شرمنده بودم.

بله چاقی شرمندگی دارد...

یک نفَس عمیق کشیدم. به یاد لحظه هایی که خودم غذاهای چرب تعارفش کردم... به یاد همه وقت هائی که خودم هلش دادم وسط شیرینی گناه.

دلم گرفت. پقی زدم زیر گریه. حس میکردم تمام است دیگر... کار نفسم تمام بود... نفسم خیلی چاق شده بود... خیلی زیاد.


طبیب را قسم دادم... به همه اسامی مبارکش ؛ قسم دادم به دوستان و دوستدارانش... قسم دادم به همه آن وقت هائی که دلم برایش تنگ شده بود.


طبیب نوازشم کرد. گفت نگران نباشم... اما گفت راه سختی در پیش داریم. باید رژیم بگیری. گفت حال نفسانی ات وخیم است. اما راه آنقدرها دور نیست. تو تصمیم بگیر یک کیلو کم کنی قول میدهم ده کیلو خودبخود آب شود.


گفت کاری ندارد؛ فقط باید اراده کنی. یک اراده تمام عیار.


برنامه رژیمش را خواستم؛ گفت قبلا توی خانه داشته ای. سری به صفحه هایش بزن... 114 باب دارد. مطمئن باش به راحتی می فهمی اش.


خجالت زده گفتم میخوانمش.

گفت خواندنت سودی هم داشته؟


اشک در چشمانم حلقه زد... نداشته که این طور بیمار شده ام.


شماره تماس خواستم. گفت داری! فقط متاسفانه ...

خودم تا ته خط رفتم.


دلم برای خودم سوخت. خیلی وقت ها به فکر خودم نبوده ام... و بیماری های مزمنم گواه همین بی فکری هایم است.


دلم خواست نفسم لاغر شود. همان لحظه تصور کردم این لاغری با چه نیتی است؟ برای آنکه خوش بدرخشم؟ در محضر چه کسی؟؟؟


و دوباره جنگ درونی ام شروع شد...





مامان محمدین
۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۴ نظر

وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ (آیه45 سوره مبارکه ابراهیم)


و (شما بودید که) در خانه‏ هاى کسانى که (پیش از شما بودند و) به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید، و براى شما روشن شد که با آنان چه کردیم و براى شما مثل‏ها زدیم (پس چرا عبرت نگرفتید؟)


پیام‏ها


1 بسیارى انسان‏ها از سرنوشت پیشینیان عبرت نمى‏ گیرند و با آنکه در جاى آنان نشسته‏ اند، همه چیز را فراموش مى‏ کنند. «سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا»


2 خداوند اتمام حجّت مى‏ کند. «الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ» (هم عذاب امّت‏هاى قبل را بیان مى‏ کند و هم با مثال‏هاى متعدّد، مسایل را روشن مى‏ سازد.)


3 سنّت‏هاى خدا بر تاریخ و جامعه ثابت و حاکم است. «تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ»



 تفسیر نور، ج‏6، ص: 303


مقام معظم رهبری در بیاناتشون در 14 خرداد به این آیه اشاره فرمودند.


به نظر شما این آیه برای چه انتخاب شده؟ و شامل حال چه کسانی می شود!؟ عایا....

مامان محمدین
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۸ ۱ نظر