منزل نو
هر بار که خونه عوض کردیم بچه ها به صورت کاملا ناگهانی تغییر رویه دادن. یعنی به شدت ترسیدن. حالا بسته به سنشون تعداد روزهاش کم و زیاد شده...
مثلا یکسالگی تا دو هفته گریه میکردن و نمیذاشتن از کنارشون تکون بخورم حتی برای رفع نیازهای خودشون. کلافه کننده بود.
سه سالگی شون یه هفته تو مود گریه کردن و غر زدن بودن...
حالا من هم در ایکس سالگی با این خونه جدید هنوز اخت نشدم. اضافه کنید به اینکه دو سه روزه پرستار مامان بزرگ همسرم هستم. و در حال اتمام دوره پرو خیاطیم هم هستم...
همه چیز قر و قاطیه! تفسیر نویسی و مرور و ... هم غیر از اینکه وقت گیرن؛ دغدغه برانگیز هم هستن!!!
من با همه ذوقی که برای این جابجائی داشتم اما بعد از این همه وقت این چهارمین مطلبمه...
خب دیگه باید برم از بازار اطراف خونه مامان بزرگ همسرم خرید کنم. یه جای ناشناخته اس... تا حالا نرفتم.
به امید حل شدن همه مشکلات...