هیسسسسسسسس
هیس هیس گوش کن...
ببین دیگه این لحظه تکرار نمیشه ها...
گوش کن.
داری ظرف می شوری.
قلم قرآنی داره با آخرین سرعت جزء هشت رو برات میخونه.
خودتم زیر لب همراهیش میکنی.
هیس... هیس ... هیسسسس
گوش کن.
از توی پذیرایی صدا میاد.
یه صدای دلنشین!
بااااااااااااااباااااااااااااااااااااااااا آآآآآآآآآآآآآآآآآآببببببب داااااااااااااااااااااااااااااااد...
و تکرار چند باره هر کلمه با تاکید بر یک حرف خاص.
و فاصله بچه ها با همدیگه... که تقلب نکنن از رو دست هم...
واااااااااااااااااااای هر مشکلی هم توی زندگی وجود داشته باشه نمیشه چشمات رو نبندی و این لحظه رو سفت و محکم نچسبی....
قورتش ندی.
خیلی خوشمزه است... فارق از اینکه الان از چی داری غصه میخوری... به کی داری فکر میکنی... نگران چه کسانی هستی...
فارق از همه اینها باید این موقع ها بشینی و چهار چشمی صحنه رو حفظ کنی.... تا بعدا با خاطره اش کیفففففففففف کنی.
راستی هر وقت از دروازه تهران رد میشیم .... از زیر اون پرچم بزرگ جمهوری اسلامی ایران ! دلم پر می کشه.
تا خود پرچم میره و تعظیم و عرض ارادت میکنه به ساحت مقدسش....
لحظه با شکوهیه. بخصوص که از خونه دوست بسیجیت هم اومده باشی.... همه هم بوده باشن...
تاززززززززه باد هم بیاد..... و پرچم عرض اندام کنه توی تاریکی شب!
گاهی وقتا لازمه ساکت باشی.... و به بقیه نگاه کنی.
هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسس.