بهار
یکی دو روز مونده به عید، همین موسیقی پخش شد از تلوزیون. حس همیشگی من نوستالژی بودنش بود برام و یاد خاطرات گذشته.
اما امسال برای اولین بار یه حس دیگه رو تجربه کردم. یک آن به تصویر تلوزیون خیره شدم. یه پیرزن روستائی رو نشون داد که نشسته بود. من از چشماش انتظار خوندم.
و یه پیرمرد روستائی که چشم دوخته بود... و من از چشماش انتظار خوندم.
پقی زدم زیر گریه.
باورم نمی شد. همیشه این موسیقی برای من یه دلتنگی خاص داشت ولی هیچ وقت نفهمیده بودمش. هیچ وقت از حد خاطرات خوب کودکی برام قدمی بالا پائین نشد.
اما یه آن دلم گرفت.
یک سال دیگه گذشت. و بهار ما نیومد.
یک سال پیرتر شدیم و از سپاه مَهــدی (عج) دورتر.
و با اون قسمت "باهاش شکست دلامون" واقعا رفتم یه جای دیگه و برگشتم.
دلم حس اون موقع رو میخواد.
خواستم پیامک تبریک نوروزیم رو مثل هر سال با همین مضمون بفرستم. انتظار.
اما تنها جمله ای که به ذهنم رسید (میون همه این دلمشغولی های آخر سال که تا بعد از سال تحویل و تا خود اذان صبح ادامه داشت) این بود:
برای رسیدن بهار خانه تکانی میکنیم.
آیا برای آمدن ربیع جانها دل تکانی میکنیم؟
خب حس کردم شاید خیلی ها خوششون نیاد. برای همین اکتفا کردم به این دو بیتی:
ما قطره ای از زلال ملت هستیم
ما اهل صفا و با محبت هستیم
آقای عـزیـزمان! خیالت راحت
ما همدل و همزبان دولت هستیم
و برای عمل به فرموده رهبر عزیزززززززززم؛ در هنگام پخش سخنرانی ر.ئ.ی.س. جمهو.ر تی وی خاموش نشد.
اولین پست امسال رو دوست داشتم. بذار به وعده ام وفا کنم.
قبلا این لینک رو به یکی از دوستانم دادم. خودم با شنیدن خیلی از مناجات هاش دلم می شکنه. اصلا لذتی در اشک ریختن های این مداح و البته هم هیئتی هاش هست که محاله بشنوی و دلت نشکنه.
فقط یه چیزی رو شنیدم که خیلی هم مجربه. این که بدونی امام حاضرن. می بینن. می شنون. بدونی که اگه شروع کنی واقعا باهاشون صحبت کنی و خواسته هات رو بگی. اگه این رابطه رو مداوم کنی اگه ازشون سوز هجران بخوای عطا میکنن.
این رو یادمه مدتها پیش یکی از اساتید میگفتن. انشاالله تو سوزهاتون فراموشتون نشیم.