اولین روز آزادی
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ب.ظ
یکی از همسایه هامون قبلا برام درد دل کرده بود که رفته مشهد. اونم با ماشین برادر شوهرش. تو مسیر؛ توی هتل و همه جا بهش سخت گذشته بود.
این اولین سفرش بوده. و تنها سفرش.
قبلنا از زندگیش صحبت کرده بود برام. میگفت شام اعیونی من گاهی خرمای سرخ شده توی روغن بود.
الان هم مستاجره اینجا.
بعد داشتیم با هم صحبت میکردیم که همسایه سوم وارد بحث شد و بعد بحث سفرش پیش اومد که با همسرش رفته بودن مشهد.
و بعد گفت من رفتم فلان هتل.
منوش باز بود... هفت هشت نوع سالاد و چندین پیش غذا و دسر و ....
هر چی بیشتر داشت پز می داد من بیشتر از درون می شکستم... تلاش کردم به چشمای همسایه مذکور نگاه نکنم... و بحث این همسایه سومی رو هم منحرف کنم به سوال درباره دستور حلوای نجف آبادی که هی داشت از مزه اش تعریف می کرد.
واقعا کاش ما خانم ها پز دادن رو می ذاشتیم کناااااااااااااااااااار.
۹۴/۰۳/۱۹
لطفا کتاب پیشگیری از ایدز رو دانلود کنید