بوی عود می آید

بوی زیارت

بوی عود می آید

بوی زیارت

بوی عود می آید

بوی عود می آمد. مست شدم.
به هوای عید؛ برگشتم. و برای مدتی ماندم... فقط برای مدتی کوتاه.

اولین وبلاگم
http://mohammadein.blogfa.com/

وبلاگ دومم
http://delneviseham.blogfa.com/

آخرین مطالب

  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۳ س ب

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۴ امن

۲۶ مطلب با موضوع «عروة الوثقی» ثبت شده است

منظور من به یک فرزند ناخواسته نیست.

به یک وسیله ناخواسته است.

وسیله ای که شده عضو ثابت همه خونه ها. صبح با ما چشم هاش رو باز میکنه و شب با ما چشم هاش رو میبنده یا گاهی بعد از خواب ما هنوز اون بیداره(دیدم که میگم)


اونقدر برامون جذابیت داره که حاضریم ساعت ها وقت عزیز و گرانقدرمون رو براش صرف کنیم. ازش راه و رسم زندگی کردن رو یاد میگیریم و آداب و رسوم مختلف رو وارد مناسک و برنامه های زندگی مون میکنیم.


اگه بگه این راه درسته یک فوج عظیم از مردم راه میفتن دنبال همون راه. و اگه بگه فلان راه بده باز هم عده زیادی ازش تقلید میکنن.


رسانه اس... و خاصیت رسانه همینه.

وظیفه ما چیه؟ باید دنبال یه موج بریم تا هر جا که رفت؟


تلوزیون خوبه تا زمانی که ما درست ازش استفاده کنیم. البته استفاده از هر وسیله ای باید کنترل شده باشه.

همیشه برای بچه هام این مثال رو میزنم که فکر کنید داخل سوپر شدین... آیا از همه مواد خرید میکنین؟


همه برنامه های تلوزیون هم برای دیدن نیست. بخصوص برای پویا این روش من خیلی جواب داده.


حالا دارم فکر میکنم که حیف نیست که لحظه لحظه ماه مبارک صرف دیدن تلوزیون بشه؟

یادمه یه زمانی توی کلاس حفظ به مربی مون گفتیم که سریال اغما رو میبینین؟ گفتن حیف از وقتم که بذارم پای سریال! اونم توی ماه مبارک!!!

پیش خودم اون لحظه گفتم وااااااااااا چطور میتونه؟


الان سالها از اون زمان میگذره. و من پخته شدم. حیفم میاد از وقتم...

شما حیفتون نمیاد بشینین تصورات و خیال بافی ها (و یا حتی واقعیات دیده شده یا شنیده شده) ی یک نویسنده که به عرصه تصویر رسیده ببینین؟


البته مستندات فرق میکنن. ولی اون ها هم از تاثیر فکری سازنده اون بی نصیب نمونده مطمئنا.


و نکته بعد اینکه سرگرمی باید کجای زندگی ما باشه! اصلا چه مقدار از وقت روزانه ما باید صرفش بشه؟ و اصلا چه چیزهائی سرگرمی محسوب میشن؟


حیف نیست شب قدر به جای اینکه از ورود وقت اذان از تک تک لحظه ها استفاده کنیم در جهت عبودیت؛ وقتمون رو بذاریم سریال نگاه کنیم؟ حالا به فرض که اون سریال تم مذهبی هم داشته باشه.


نه اینکه بد باشه. اما اولویت برای شب های قدر اقلا!!!  چیزهای دیگه ایه.


وقتی صدای تلوزیون یه خونه بلنده توی دلم آرزو میکنم که خدا چیزهای بهتر دیگه ای سر راهشون قرار بده... مثل کتاب؛ تفسیر؛ قرآن.


به امید اینکه برای تلوزیون دیدن برنامه ریزی داشته باشیم...و گاهی به راحتی بهش   نه  بگیم.


مامان محمدین
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۶ ۳ نظر

هر سالگردی آدم رو یاد یه چیزی می ندازه.


سالگرد مادر شدن من رو یاد یه خاطره خیلی قشنگ میندازه...

بذار از اولش بگم.


یکی از دوستانم که البته خیلی از من بزرگتر بود ... یعنی من دخترش محسوب می شدم؛ سر کلاس بهمون گفت که آخرین نماز دوران بارداریم رو در حال درد کشیدن خوندم. و بعد دخترم دنیا اومد.


همیشه این یکی از فانتزی هام بود که منم نماز بخونم بعد فارغ بشم.

از اون لحظه های ناب و خاص مادر شدنم شاید سالهای بعد نوشتم. اما الان از این قسمتش میگم که منتظر دکترم بودم روی تخت. با لباس مخصوص بستری. توی بخشی در نزدیکی اتاق عمل.


رفتم وضو گرفتم. خودم رو نشناختم توی آینه. خب همه چیز غیر منتظره بود.


صورتم سرخ شده بود و اون کلاه آبی بد جوری تو ذوق می زد. اما خوشحال بودم که بالاخره انتظارم داره تموم میشه.


وضو گرفتم و روی تخت برگشتم. هی یه نفر میومد می زد یه شبکه دیگه. و پرستار بخش میومد میزد شبکه اصفهان.


دعاهای قبل از اذان مغرب بود. و من چشمم به ساعت بود که کاش اذان رو بگن(و بچه هام تو روز شهادت دنیا نیان). پرستار دوباره اومد و دید شبکه عوض شده. رو کرد به من و گفت همیشه دعاهای قبل از اذان روز جمعه رو خیلی دوست دارم.


راست میگفت. دل آدم پر میکشید. بخصوص که شهادت امام هادی (ع) هم بود. و ماه رجب.

دل دل میکردم اذان رو بگن.


تا اینکه دکترم اومد. و بهم گفت ئههههههههههه توئی؟ من رو از قورمه سبزی خونه مادرشوهرم باز کردی...



وای عاشق دکترمم. گل از گلم شکفت. تازه اذان رو هم گفتن.


دکترم همیشه به من میگفت مادر انقلابی! با بچه های انقلابی.


بهش گفتم خانم دکتر اجازه میدین من نماز مغربم رو بخونم؟ خب چون خودش مذهبی بود از پیشنهادم بدش نیومد. اما نگران دکتر بیهوشی بود.


برای همین به دکتر بیهوشی گفت آقای دکتر اجازه میدین نمازش رو بخونه؟

دکتر گفت آخه این چه نمازیه؟(با لحن شوخی) . ادامه داد این نماز چینی میشه ها.

گفتم اشکالی نداره.


دکتر به بهیار گفت بدو براش حجاب بیار. اونم یه حجاب از جنس همون لباس های بستری برام آورد. من فوری نماز مغربم رو تموم کردم(بقدری هول بودم که با دمپائی خوندم!!!!). دیدم دکترها سرشون به خوش و بش گرمه. آنی عشا رو هم خوندم.


از اون دو تا نماز فقط یه خاطره خیلی خوش برام مونده و یه شیرینی تمام نشدنی.


به فاصله دو ساعت بعدش  همه اش داشتم چشم می زدم که بچه ها رو ببینم. اما نمیدونم چرا نمی آوردنشون. می ترسیدم که مشکلی داشته باشن. چون قبلا توی همین بیمارستان دیده بودم بچه حتی زودتر از مادر اومده بود توی اتاق مادر.


وای عجب حس شیرینیه... اونقدر شیرین که من رو وادار میکنه روزها به لباس های گشاد هفت سال پیش فکر کنم.


رویای عجیبیه... خیلی عجیب. شاید دوباره خدا روزی کرد...




رب اجعلنی مقیم الصلوة و من ذریتی


ربنا و تقبل دعا




مامان محمدین
۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۰:۴۵ ۱۲ نظر

به نظر شما آیا دیشب دوازده هزار نفری که توی سالن آزادی مشغول تماشای والیبال بودن؛ همگی امکان خوندن نماز مغرب و عشا رو پیدا کردن؟


از دیشب دارم به این موضوع فکر میکنم که ماه رمضان؛ نماز و دینداری شده یه ویترین...


یه ویترین خیلی بزرگ.

موذن میاد اذان زنده میگه.

مجری کلی التماس دعا و قبول باشه میگه.

گاهی صحنه های قرآن خوندن بعضی از مومنان رو نشون میدن که اومدن برای دیدن والیبال.


اما آیا واقعا همه کسانی که دیشب اومده بودن سالن موفق شدن نماز بخونن؟ این مسئله کاملا به صورت زنده به نمایش گذاشته شد.


متاسفانه.

مامان محمدین
۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۸ ۲ نظر

الحمدلله بخاطر اینکه یه بار دیگه ماه رمضان رو درک میکنیم. انشاالله شب های قدر رو هم درک کنیم. به امید بخشش گناهانمون.


یه چیزی که هست من می بینم خیلی ها شب اول ماه مبارک یا شب قدر از همدیگه طلب حلالیت میکنن و این خیلی زیباست.


امسال مثل پارسال تقریبا یک ماه از گاز گرفتن دوقلوها معذورم. باشد که ترک کنم این عادت رو (البته اگه خودشون نیان بگن مامان گازمون بگیر!!!!)


و اینکه امسال من دو بار سفره افطار پهن میکنم! یه بار برای بچه ها با اذان ظهر و یه بار برای خودمون.

از روزهای قبل از ماه مبارک بچه ها اصرار داشتن که روزه بگیرن. بهشون وعده ماه مبارک رو دادیم. که دیشب بیدارشون کردیم و روزه گرفتن تا ظهر :)

مامان محمدین
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۴ ۱ نظر

وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ (آیه45 سوره مبارکه ابراهیم)


و (شما بودید که) در خانه‏ هاى کسانى که (پیش از شما بودند و) به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید، و براى شما روشن شد که با آنان چه کردیم و براى شما مثل‏ها زدیم (پس چرا عبرت نگرفتید؟)


پیام‏ها


1 بسیارى انسان‏ها از سرنوشت پیشینیان عبرت نمى‏ گیرند و با آنکه در جاى آنان نشسته‏ اند، همه چیز را فراموش مى‏ کنند. «سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا»


2 خداوند اتمام حجّت مى‏ کند. «الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ» (هم عذاب امّت‏هاى قبل را بیان مى‏ کند و هم با مثال‏هاى متعدّد، مسایل را روشن مى‏ سازد.)


3 سنّت‏هاى خدا بر تاریخ و جامعه ثابت و حاکم است. «تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ»



 تفسیر نور، ج‏6، ص: 303


مقام معظم رهبری در بیاناتشون در 14 خرداد به این آیه اشاره فرمودند.


به نظر شما این آیه برای چه انتخاب شده؟ و شامل حال چه کسانی می شود!؟ عایا....

مامان محمدین
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۸ ۱ نظر

داشتم توی موضوعات یه تغییراتی می دادم...


درگوشی با خودم ها حذف شد. دو مورد بیشتر نبود. اما همین که پاک شد یه نفس راحت کشیدم.


به قول یه بنده خدا بیا توی "حــــال" زندگی کنیم. نه غصه گذشته رو بخوریم و از دست رفته ها رو .... و نه به آینده فکر کنیم و نگرانش باشیم.


اون بنده خدا؛ نمی دونه که این حدیث از امام علی (ع) ئه. البته شایدم بدونه. اما خوب تبدیلش کرده به یه اصل روانشناسی.


میگه بنویس بزن به در و دیوار خونه ات... اینجام خونمه دیگه.


خیلی از مسائل رو نمی تونی بنویسی بزنی توی خونه ات. اما توی وبلاگت با میهمان ها خیلی راحت تری.


پس بیاین توی حـــال زندگی کنیم.

مامان محمدین
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۸ ۱ نظر