بوی عود می آید

بوی زیارت

بوی عود می آید

بوی زیارت

بوی عود می آید

بوی عود می آمد. مست شدم.
به هوای عید؛ برگشتم. و برای مدتی ماندم... فقط برای مدتی کوتاه.

اولین وبلاگم
http://mohammadein.blogfa.com/

وبلاگ دومم
http://delneviseham.blogfa.com/

آخرین مطالب

  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۳ س ب

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۴ امن

۵۱ مطلب با موضوع «سبک زندگی» ثبت شده است

پر نکنید آقا جان

پر نکنید.

 

مردم همیشه در صحنه ی ما دوست دارند همه جا در صحنه باشند.

وقتی فاصله ات را با خودروی جلوئی حفظ می کنی یک نفر که دلش زده میشود از این جای خالی سه متری فوری آن وسط احساس وظیفه می کند.

اصلا حفظ فاصله معنا نشده در فرهنگ ترافیک ما.

 

توی امتحانات آن زمان هم صورت سوال این بود: جای خالی را با ...(جمله/ فعل/یا هر چیز دیگر) مناسب پر کنید.

شاید آن چیز مناسبی که باید در این جای خالی قرار بگیرد خودش است ... خود جای خالی.!



پ.ن: یه سری مطلب از وب قبلی هست که بلاگفا پروندش. میخوام کم کم بذارمش اینجا انشاالله.



مامان محمدین
۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۰ ۳ نظر

هر سالگردی آدم رو یاد یه چیزی می ندازه.


سالگرد مادر شدن من رو یاد یه خاطره خیلی قشنگ میندازه...

بذار از اولش بگم.


یکی از دوستانم که البته خیلی از من بزرگتر بود ... یعنی من دخترش محسوب می شدم؛ سر کلاس بهمون گفت که آخرین نماز دوران بارداریم رو در حال درد کشیدن خوندم. و بعد دخترم دنیا اومد.


همیشه این یکی از فانتزی هام بود که منم نماز بخونم بعد فارغ بشم.

از اون لحظه های ناب و خاص مادر شدنم شاید سالهای بعد نوشتم. اما الان از این قسمتش میگم که منتظر دکترم بودم روی تخت. با لباس مخصوص بستری. توی بخشی در نزدیکی اتاق عمل.


رفتم وضو گرفتم. خودم رو نشناختم توی آینه. خب همه چیز غیر منتظره بود.


صورتم سرخ شده بود و اون کلاه آبی بد جوری تو ذوق می زد. اما خوشحال بودم که بالاخره انتظارم داره تموم میشه.


وضو گرفتم و روی تخت برگشتم. هی یه نفر میومد می زد یه شبکه دیگه. و پرستار بخش میومد میزد شبکه اصفهان.


دعاهای قبل از اذان مغرب بود. و من چشمم به ساعت بود که کاش اذان رو بگن(و بچه هام تو روز شهادت دنیا نیان). پرستار دوباره اومد و دید شبکه عوض شده. رو کرد به من و گفت همیشه دعاهای قبل از اذان روز جمعه رو خیلی دوست دارم.


راست میگفت. دل آدم پر میکشید. بخصوص که شهادت امام هادی (ع) هم بود. و ماه رجب.

دل دل میکردم اذان رو بگن.


تا اینکه دکترم اومد. و بهم گفت ئههههههههههه توئی؟ من رو از قورمه سبزی خونه مادرشوهرم باز کردی...



وای عاشق دکترمم. گل از گلم شکفت. تازه اذان رو هم گفتن.


دکترم همیشه به من میگفت مادر انقلابی! با بچه های انقلابی.


بهش گفتم خانم دکتر اجازه میدین من نماز مغربم رو بخونم؟ خب چون خودش مذهبی بود از پیشنهادم بدش نیومد. اما نگران دکتر بیهوشی بود.


برای همین به دکتر بیهوشی گفت آقای دکتر اجازه میدین نمازش رو بخونه؟

دکتر گفت آخه این چه نمازیه؟(با لحن شوخی) . ادامه داد این نماز چینی میشه ها.

گفتم اشکالی نداره.


دکتر به بهیار گفت بدو براش حجاب بیار. اونم یه حجاب از جنس همون لباس های بستری برام آورد. من فوری نماز مغربم رو تموم کردم(بقدری هول بودم که با دمپائی خوندم!!!!). دیدم دکترها سرشون به خوش و بش گرمه. آنی عشا رو هم خوندم.


از اون دو تا نماز فقط یه خاطره خیلی خوش برام مونده و یه شیرینی تمام نشدنی.


به فاصله دو ساعت بعدش  همه اش داشتم چشم می زدم که بچه ها رو ببینم. اما نمیدونم چرا نمی آوردنشون. می ترسیدم که مشکلی داشته باشن. چون قبلا توی همین بیمارستان دیده بودم بچه حتی زودتر از مادر اومده بود توی اتاق مادر.


وای عجب حس شیرینیه... اونقدر شیرین که من رو وادار میکنه روزها به لباس های گشاد هفت سال پیش فکر کنم.


رویای عجیبیه... خیلی عجیب. شاید دوباره خدا روزی کرد...




رب اجعلنی مقیم الصلوة و من ذریتی


ربنا و تقبل دعا




مامان محمدین
۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۰:۴۵ ۱۲ نظر

به نظر شما آیا دیشب دوازده هزار نفری که توی سالن آزادی مشغول تماشای والیبال بودن؛ همگی امکان خوندن نماز مغرب و عشا رو پیدا کردن؟


از دیشب دارم به این موضوع فکر میکنم که ماه رمضان؛ نماز و دینداری شده یه ویترین...


یه ویترین خیلی بزرگ.

موذن میاد اذان زنده میگه.

مجری کلی التماس دعا و قبول باشه میگه.

گاهی صحنه های قرآن خوندن بعضی از مومنان رو نشون میدن که اومدن برای دیدن والیبال.


اما آیا واقعا همه کسانی که دیشب اومده بودن سالن موفق شدن نماز بخونن؟ این مسئله کاملا به صورت زنده به نمایش گذاشته شد.


متاسفانه.

مامان محمدین
۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۸ ۲ نظر

پیرو پست قبل که به نظرم خیلی مورد استقبال قرار گرفت یه نوشیدنی مقوی میذارم.


ما که از خوردنش لذت بردیم. برای این روزهای طولانی روزه داری هم خیلی خوبه.


دو تا انبه (پوست کنده)

سه لیوان آب

سه قاشق عسل

نصف لیمو ترش (آب لیمو لازمه؛ ترجیحا تازه باشه)

چند تکه یخ


همه اش رو بریزین توی مخلوط کن. سه چهار دقیقه بمونه (یا حتی کمتر)

واقعا طعمش بی نظیر بود. 


طبع انبه گرمه. عسل (گرم و تر یا به نظر عده ای)معتدل. لیمو ترش سرد و خشک. یخ هم سرد و تر.

بر اساس دانسته های من البته.

واقعا برای تقویت روزه داران عالیه.


انبه گرونه. میتونین تا جائی که می تونین با قاشق توی پوست و روی هسته اش رو بتراشین!(حتی اگه اصفهانی نیستین خخخخ )

نوش جان همه تون.


پ.ن:

این مقدار شش لیوان نوشیدنی داد به ما.

میدونین که هر چیزی به طعم واقعیش نزدیک تر باشه بهتره. برای همین من عسل زیادتر نریختم. اگه شیرین تر دوست دارین امتحانش کنین در صورتی که لازم بود عسل اضافه کنین.

مامان محمدین
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۴ ۲ نظر

این کیک رو دیشب برای اولین بار پختم.

درسته که توی ماه رمضان بساط شکلات بازی و کیک و ژله یه مقدارکی تعطیل میشه. و سعی میکنیم مواد مغذی و مقوی درست کنیم. و البته مازاد وقتمون هم صرف کارهائی غیر از پخت و پز بشه! (مثلا قرآن خوندن که تاکید فراوان شده بهش. )


اما این کیک بی اندازه مغذی و مقویه. به دلیل داشتن ارده و شیره انگور؛ و صد البته به دلیل نداشتن شکررررررررررررر!


من از روغن کنجد استفاده کردم. اگه تخم مرغ رسمی یا به قول اصفهانیا بومی در اختیار دارین که چه بهتر.


از گردو ؛ کنجد؛ کشمش هم میتونین برای داخلش استفاده کنین. که به نظر من لازم نبود.


حتما درستش کنین... حتما.


مواد لازم:

آرد 2 پیمانه

تخم مرغ 3 عدد

شیره انگور 1 پیمانه

ارده نصف پیمانه

روغن مایع نصف پیمانه

کره 2 قاشق سوپ خوری(نرم شده)

وانیل 1/4 قاشق چای خوری

بکینگ پودر 1 ق چ


طرز تهیه:

تخم مرغ ها رو کمی بزنین بعد وانیل رو اضافه کنین و اینقدر بزنین تا حجم مواد دو برابر بشه.

روغن و کره رو اضافه کنین دوباره هم بزنین.

حالا ارده و شیره رو اضافه کنین باز هم بزنین.

مخلوط آرد و بکینگ پودر که سه بار الک شده از قبل، رو اضافه کنین. قالب رو چرب کرده آرد پاشی کنین و کیک رو تو دمای 180 درجه توی فر به مدت 40_ 45 دقیقه بپزین.


یادتون باشه فر از قبل گرم شده باشه.


شیره انگور به علت اینکه خونسازه به شدت تقویت کننده است.


نوش جـــــــــان.


بعدا نوشت: من کمی شیره انگور رو کمتر ریختم باز هم شیرین بود. یک مقدارکی کمتر بریزین. البته باز بستگی به غلظت شیره داره...


مامان محمدین
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۲ ۵ نظر

الحمدلله بخاطر اینکه یه بار دیگه ماه رمضان رو درک میکنیم. انشاالله شب های قدر رو هم درک کنیم. به امید بخشش گناهانمون.


یه چیزی که هست من می بینم خیلی ها شب اول ماه مبارک یا شب قدر از همدیگه طلب حلالیت میکنن و این خیلی زیباست.


امسال مثل پارسال تقریبا یک ماه از گاز گرفتن دوقلوها معذورم. باشد که ترک کنم این عادت رو (البته اگه خودشون نیان بگن مامان گازمون بگیر!!!!)


و اینکه امسال من دو بار سفره افطار پهن میکنم! یه بار برای بچه ها با اذان ظهر و یه بار برای خودمون.

از روزهای قبل از ماه مبارک بچه ها اصرار داشتن که روزه بگیرن. بهشون وعده ماه مبارک رو دادیم. که دیشب بیدارشون کردیم و روزه گرفتن تا ظهر :)

مامان محمدین
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۴ ۱ نظر

شروع میکنه از بدبختی هاش میگه.


(یادمه قبلا بهم گفته بود کاهل نمازه! و وقتی هم بهش غیر مستقیم گفتم اثر خودش رو توی زندگی میذاره! گفت اتفاقا همه چیز توی زندگیم راحت برام جور میشه؛ خدا خیلی هوام رو داره.)


همین طور داره پشت سر هم قیمت داروهاش رو میگه. دیروز هم ام آر آی بوده. داروهای ضد افسردگی و این چیزا مصرف میکنه.


بعد هم سر تا پای مسئولان نظام رو به حرف های نامربوط می بنده.

واقعا خودش متوجه نیست که باید رابطه اش رو با خدا درست کنه؟؟؟؟






********


دختر حسابی مامان باباش رو معطل خودش کرده. باباش داره تعریف میکنه که دخترم همه اش ما رو مجبور میکنه بریم اتاقش مهمونی؛ خاله بازی و ...

میگم اینا اثرات تک فرزندیه.


دختر یه لیس محکم به بستنیِ تو دستش می زنه. باباش ادامه میده : نداریم که یکی دیگه هم بیاریم...گفتن نداره اما پول همین بستنی رو از صندوق صدقات خونمون قرض برداشتم.


تو دلم میگم نمازت رو بخون؛ انشاالله که درست بشه.(میدونم نماز نمیخونه. از بچگی میگفت مهم اینه که مردم دار باشی! وقتی بمیری اگه چهل نفر بگن خدایا ما ازش راضی بودیم خدا ازت می گذره!!!!)


ماها فکر میکنیم تو این دنیا هیچی به هیچی ربط نداره؛ همه چی به هم مربوطه! زنجیروارررررررر.


پ.ن: موارد مختلفند!

مامان محمدین
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۴ ۱ نظر

داشتم توی موضوعات یه تغییراتی می دادم...


درگوشی با خودم ها حذف شد. دو مورد بیشتر نبود. اما همین که پاک شد یه نفس راحت کشیدم.


به قول یه بنده خدا بیا توی "حــــال" زندگی کنیم. نه غصه گذشته رو بخوریم و از دست رفته ها رو .... و نه به آینده فکر کنیم و نگرانش باشیم.


اون بنده خدا؛ نمی دونه که این حدیث از امام علی (ع) ئه. البته شایدم بدونه. اما خوب تبدیلش کرده به یه اصل روانشناسی.


میگه بنویس بزن به در و دیوار خونه ات... اینجام خونمه دیگه.


خیلی از مسائل رو نمی تونی بنویسی بزنی توی خونه ات. اما توی وبلاگت با میهمان ها خیلی راحت تری.


پس بیاین توی حـــال زندگی کنیم.

مامان محمدین
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۸ ۱ نظر

داره با بچه های من بازی میکنه. بچه ها هم راهش رو پیدا کردن. خودشون رو لوس میکنن و حسابی جایزه دریافت میکنن.


رفتارش دقیقا عین مادربزرگ پدربزرگ هاست.


با خودم فکر میکنم اگه بچه هاش ازدواج کرده بودن الان اونم ...بزرگ شده بود.


نیم ساعت بعدش دقیقا همین جمله رو بهم میگه. در ادامه درد و دلش میگه که: دست می بریم توی خلقت و پروسه ی اون. به خیال اینکه ما خاصیم و از همه هم قطارانمون توی این مسئله جلو زدیم.


نگو که دلمون در آینده به همین نوه ها خوش می بوده و این قانون طبیعت بوده. اما ما نادیده گرفتیمش.


فکر می کردیم بچه هامون دارن پله های ترقی و موفقیت رو طی میکنن اما بعضی از موفقیت ها، اگه بهشون نرسی عین موفقیته.




تو فامیل به تنهائی معروفه. حالا باز مامانم گاهی دعوتش میکنن؛ اما فکر میکنم این دعوت ها نمی تونه خلائی که اون احساس میکنه رو پر کنه. 



یادمون باشه این انتخاب های امروز ماست که فردای ما و بچه هامون رو می سازه. برای هر انتخاب باید فکر کنیم و به نتیجه اش یه نگاه بندازیم.

حتی میشه گفت ما با انتخاب سبک زندگی مون یه راه برای کل خانواده در نظر گرفتیم و در قبال اونها مسئولیم. بخصوص بچه ها که هیچ پناه و دفاعی ندارن و توی متون تربیتی اومده که خدای اونها پدر ، مادرن.


برای اون ها یه سری ارزش تعریف میکنیم و برای رسیدن به اون ارزش ها تشویقشون میکنیم.حالا حتی اگه خودمون هم به اشتباه بودن مسیر پی ببریم اما دیگه بچه ها حاضر نیستن از هدفشون دست بردارن... و این میشه که یه عمر (و چه بسا چند عمر!)بر فنا میره.(عمر پدر و مادر این فرزند؛ عمر بچه هائی که این فرزند می تونست تربیت کنه؛ عمر مادربزرگ پدر بزرگ این فرزند که همیشه برای نسلشون نگران بودن و بچه های نوه اشون میشن نسل اونها... بگیر برو تا باااااااااالا)


ارزش ها وقتی واقعی میشن که وصل به فطرت انسان باشن. نه فطرت خاک گرفته البته! فطرت پاک بشری. همون موهبتی که خدای منان در اختیار همه ما بی کم و کاست گذاشته...


اهداف وقتی الهی بشن موندگارن و پشیمونی ندارن.

مامان محمدین
۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۱ ۳ نظر

آآآآآآآآآآآآآآآآآآهای مذهبیها


به خدا الان وقت این نیست که دنبال بهترین مدرسه برای بچه هاتون باشین و سالی ایکس میلیون خرج مدرسه و وسائل کمک آموزشی و سرویس بچه ها کنین.


الان وقت برداشتن امر رهبر از روی زمینه.


برین دنبال ازدیاد نسل شیعه. نه اینکه همه هم و غم تون شده باشه بازی کردن با بچه اتون.

وقتی بهتون گفته میشه بچه بیارین توجیه می کنین که از کجا بیاریم؟! امکانش نیست.


وقتی تو همایش مدارس گرون ملاقتتون میکنیم و میگیم وااااااااای اصلا این قیمت های نجومی رو این مدیرها از کجا میارن پاسخ میدین که باید از یه جای زندگی بزنی تا بچه ات رو بذاری اینجا.


چطوریه که امکانات مادی برای بچه آوردن نخیر

اما امکانات مادی برای صرف کردن برای یک بچه آری

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



یه مقدارکی تامل بفرمائید....

مامان محمدین
۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۰ ۵ نظر